۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

                 خواب كبري



نمي‌تواني خيلي هم تدريجي عاشقم شوي

بر عليه پاهاي تو شورش كنم؟

گناه به اين درشتی!



تا اين كه خواب ديدم يك بسته مار كبري سر به سرم مي‌گذارد

من زني را بغل كرده فرار مي‌كردم

تا به آن جا كه خواب‌هايم پر از مار كبري شد

و به تدريج

مار خواب‌هاي كبري شدم



                                            22 تير 74
                                           شهريور 79

۲۲ نظر:

azadeh davachi گفت...

سلام خیرمقدم حضورتان در فضای مجازی و بسیار از این شعر زیبا که حرف زیادی برای گفتن دارد لذت بردم شاد باشید و برقرار

Unknown گفت...

مار کبری می پیچد به خواب‌هایی که بیدارم می کنند از این پاهایی که
نمی روند از عشق
نمی توانی خیلی تدریجی هم شورش کنی برعلیه خوابی که تعبیر نمی شود
وقتی عاشق می شوم تعبیر نمی شود
اصلا هیچ آرزویی در این خاک اجدادی تعبیر نمی شود

لیلا صادقی گفت...

مار کبری می پیچد
به خواب‌هایی که بیدارم می کنند
از این پاهایی که
نمی روند از عشق
نمی توانی خیلی تدریجی هم شورش کنی برعلیه خوابی که تعبیر نمی شود
وقتی عاشق می شوم تعبیر نمی شود
اصلا هیچ آرزویی
در این خاک اجدادی تعبیر نمی شود

امید شمس گفت...

سلام خوشحالم ازاینکه اینجا به جمع اینترنت پیوستین و از بابت شعر هم مثل همیشه لذت بردم

tafavot گفت...

گناه به اين درشتي؟

شمس آقاجانی گفت...

سلام آزرم عزیز
وبلاگت فعال نیست؟

Unknown گفت...

سلام دکتر شعراتون بسیار زیباست.
من بعضی از شعرهای کتاب مخاطب اجباری رو خوندم.
ارتباط با بعضی از اونا خیلی سخت بود واقعا شیوه متفاوتی بودک تا به حال نخوندم

شاهرخ صلح جویان گفت...

سلام

خیلی قشنگ بود.
با احترام به شما و عزیزانی که بند اول رو پسندیدند، فکر می کنم اگر شعر از
"تا این که خواب دیدم..."
شروع می شد خیلی خوب تر بود.البته لینکی که به آخر شعر داره و شاید تجربه و ذهنیت و این ها درست.شاید هم این پنج سال بی تاثیر نبوده. سلیقه ی زبانی ی من اما همین رو می پسنده که عرض کردم.

شمس آقاجانی گفت...

با تشکر از شاهرخ عزیز.
من خیلی متوجه نشدم. آیا منظورشان این است که بند اول اصلا نباشد؟و در این صورت آیا اتفاق بهتری می افتد!خوشحال می شوم اگر دوستان بیش تر به من کمک کنند.

شاهرخ گفت...

من هم صبر می کنم تا دوستان بگویند چه فکر می کنند.

لیلا صادقی گفت...

به عقیده من بند اول در صورت نبودنش به ساختمندی شعر کمک می کند ولی اینگونه روایت‌ها جزو سبک شمس آقاجانی است و با شعرهای دیگرش مرتبط است.

شاهرخ گفت...

بله منظورم همین است. بند اول اصلا" نباشد-اگر به همین صورت است که هست(و نیز یک بند است).
با لیلا صادقی البته موافق ام.

آذر کیانی گفت...

سلام گرامی. مار خوابهای کبری مطمئنا سر بر بالین زنی دارد که بتدریج خواب از سر او می پراند که عاشق را خوابی نیست.بتدریج و نیست. ممنون

رویا تفتی گفت...

می بینم که جمعتان جمع است! پس من هم بعد از خواندن وان یکاد نظرم را میگویم:
من فکر می کنم اتفاقا بند اول کل شعر را نجات می دهد به این معنی که از تعریف معمولی یک خواب به سمت شعر سوقش می دهد و باعث حدس و گمان ها و تاویل های متعددی می کند معلوم نیست شاعر سطرهای این بند را با خودش می گوید؟ به معشوقش می گوید؟به زن در خواب می گوید؟آیا زن در خواب همان معشوق است؟و...و تازه خیلی هم معلوم نیست که این بند قبل از خواب اتفاق افتاده؟ بعد از آن؟ یا حتی قسمتی از خواب است ویا احیانا تعبیرش!در هر حال حتی اگر کسی از پس تعبیر این خواب هم برآید به سادگی از پس خطی کردن روایت کل شعر نمی تواند بربیاید و همچنین از پس منطقی که بین دو بند است به نظر من اضافه شدن این بند یک روایت قصوی را تبدیل به روایت شعری می کند!
دوست دارم نظر دوستان را بدانم...

ناشناس گفت...

رویا ی عزیز

کاملا" موافق ام که بدون بند اول روایت قصوی است، اما به نظر من اضافه شدن این بند(به همین صورت که هست) نمی تواند به قدر فضائی که می گیرد و کلماتی که وارد شعر می کند، به کمک شعر بیاید، بل که-با وام از لیلا،- ساخت مندی ی شعر را قدری دچار مشکل می کند.

شاهرخ گفت...

این نا شناس شاهرخ صلح جو است البته
که کامپیوترش قاطی کرد و نا شناس ثبت کرد.
D:

رویا تفتی گفت...

شاهرخ و لیلای عزیز اگر ممکن است راجع به ساختمندی توضیح بیشتری بدهید من منظور شما را درست متوجه نمی شوم...

فرهاد کریمی گفت...

شعر روان و زیبایی بود استاد

یک دقیقه ی عصر در سطر هشتم/ منت بگذارد

کبوتر ارشدی گفت...

سلام و خوش آمد
دیر دیدم وبلاگتان را..........
من در این نوشته یک جور سهل انگاری می بینم . شاید این سهل انگاری به ساختار برگردد ولی به نظر بیشتر ساده تعریف کردن شعر است . من در برخورد با چنین متنی اصلا نمی دانم چرا باید خودم را با یک شعر طرف بدانم ؟ تمام تلاش این متن این است که به خط آخر برسد که مار خواب های کبری شدن را تاویل کند یا جا بیندازد .
بر علیه پاهای تو ( یا علیه پاهای تو ؟ )
سطر بعد با تا این که شروع می شود
و سطر سوم همان بعدبا تا به آن جا که...
خود نویسنده در خوانش از زاویه ی مرده اش با این جمله بندی ها مشکلی ندارد؟ همه چیز به نظرش در فرم غایی چیده شده ؟
ببخشید ولی مایل بودم دوستانی که به زیبایی این نوشته اشاره کرده اند توضیحی در باره ی زیبایی می دادند .آ یا ادبیات آن را زیبا دیده اند یا فرم زیبایی را یافته اند یا نگاه تازه ای را یا .........

شاهرخ گفت...

عذر تقصیر رویا و شمس عزیز، این چند روز به میهمان و نیز باز نشدن این صفحه گذشت.

شعر بدون این سه سطر اول، انسجام دارد به نظرم و یک بافت است. بین وضعیت واژه های آن با هم و با کل، ونیز ساختار جمله های آن با هم و با کل، رابطه یی هست که بین ساختار جمله های سه سطر اول(به همین صورت که هست) و وضعیت واژه های آن با هم و نیز با کل شعر بدون سه سطر اول(به همین صورت که هست) نیست. این کلمات و جمله های سه سطر اول به ابن صورت که هستند می توانند در یک شعر بلند کارکرد داشته باشند، اما سلیقه ی زبانی من-که فقط سلیقه است و مال من هم هست- ترجیح می دهد در شعری که فقط 8 سطر است سه سطری که کلماتش، ساختارش و وضعیت آن ها با هم، باز یابی در کل شعر نداشته باشد، نباشد.

حالا منتظر لیلا می مانیم.

شمس آقاجانی گفت...

متشکرم از کبوتر ارشدی عزیز و عرض خوش آمد.از اینکه با این صراحت وارد شعر شده اند بسیار خوشحالم و متاسف از اینکه نتوانسته اند هیچ چیز زیبایی در آن بیابند.من هم همچون ایشان مشتاق توضیحات دوستان مورد خطاب هستم و خود نیز احتمالا در پستی دیگر نکاتی را متذکر خواهم شد. به هر حال تشکر

شاهرخ گفت...

سلام به شمس عزیز

و اما خانم ارشدی!

"بر علیه پاهای تو ( یا علیه پاهای تو ؟ )" در باره ی علت حضور این جمله در این جا(که نمی دانم چیست) و خودش حرفی نمی زنم.
لطف می کنید تعریف غیر ساده یی از شعر به دست دهید؟ نیز، می شود لطف کنید بفرمایید شعر از چه مسیری خواسته "مار خواب های کبری شدن" -و نه چیز دیگر را- "جا بیاندازد"(یعنی چه؟) و یا تاویل کند؟
شاید "تا به آن جا که"، خیلی پیچیده نباشد، اما لینک دو سویه یی که به سطر قبل و عبارت بعد دارد، به نظرم، فضا را متکثر می کند.
در مورد فرم غایی، نوشته ها و مقالاتی هستند که از شمس عزیز درخواست می کنم کمکم کنند و شما را به آن ها ارجاع دهند.

و اما "تا این که..." و زیبائی!
این "تا این که..." همان سطری است که من زیبائی ی شعر را در آن می بینم.جز این که کل ترکیبات این سطر- حالا که به تازه گی علاقه مند اید- به نظرم، نا تازه هم نیستند، همین شروع سطر با "تا این که" برای من پرتابی ست از سکوت/خلاء به صدا/فضا و من با جهت گیرهایی که شخصا" در شعر خواندن دارم(و نه تعریف ها یی از آن)، این را زیبا می یابم.