به علت بدسابقه شدن، بهتر است هیچ حرف اضافه ی دیگری نزنم. فعلا که این جوری است. فقط بگویم این روزها کارم شده خداحافظی با بهترین دوستانم که رو به ساحل های دیگر ما را ترک می کنند: پر از امید و بیم. به قول زنده یاد اخوان:
آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین ناپیدا به دست
رو به ساحل های دیگر گام زد
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین ما بی شرف ها مانده ایم
آبها از آسیا افتاده لیک
باز ما با موج و دریا مانده ایم.
نمی دانم چرا هربار که این اتفاق می افتد به شدت احساس خلا می کنم و یکمرتبه ته دلم خالی می شود. این آخریش دیگه بغضم رو ترکوند:
برای دوستانم که یکی یکی
مهاجر می شوند.
رفته گان
تو هم می روی از این جا به زیر آسمانِ دیگری از همین رنگ
لب هایت را می بری
و شکل موها و دور شانه ها را دیگر
لذت دستکاری از من دریغ می کنی
پشت این پنجره،
من و این کبوترانِ بی توجه
مانده ایم و بی توجهی می کنیم
می روی و دستانت را می بری
چشم ها را، قدم ها و فنجانت را می بری
می مانم همچنان با غیرت!
سرم را به سُستی ام گرم می کنم
فقط گاه گاهی به تصورم که می آیی
رنگ صورت زردم را
دستکاری می کنی
و هم زمان با فشارهای عصبی
بر حفظ آرامش دست هایم پافشاری می کنی
سر و وضعم مدتی دوباره به هم ریخته
به رغم علاقه ات به خاک بازی
لباس ها و شست و شوی مرا قبول نداشتی
از همان زمان کودکی،
من به نظارت تو احتیاج دارم
می روی و نگاه هایت را می بری
جای پا و قدم هایت را می بری
بی تابِ همان سواحلِ شنی
نشستم و پایداری می کنم
خاک بازی می کنم
ای وطن که از ساکنانت خالی شدی
من به حمایت تو احتیاج دارم
آب و تابم از دستم رفت
رفته گانم را برگردان !
تیر 89
۳۸ نظر:
دلم گرفت شمس عزیز، همه دوستام رفتن خودمم موندم بین زمینو هوا که چه کنم به کجا چنگ بزنم به قول جنوبیا دستت طلا پایدار باشی
خیلی زیبا بود
سلام شمس عزیز گاهی اوقات سر می زنم و کارهایت را می خوانم در این شلوغی بازار تنها چیزی که امید را از من نگرفته است لذت متن است
پایدار باشی
اندوه تان از جنس زیبایی ست.
سلام
به جنگ زده دعوتید در سرزمین سونات ها
با مهر
سلام آقای آقاجانی. خیلی زیبا بود
سلام
مخاطب اجباری نیز به پیوند های سرزمین سونات ها افزوده شد.
با مهر
سلام آقای آقاجانی
در کل من شعر شما را دوست دارم.سادگی شما در برخورد با کلماتی که بار معنایی زیادی را بر دوش می کشندبرای من جذاب است.مثلا"می روی وفنجانت را می بری" نگاه دقیق و جزئ نگری که حسرت و اندوه به دنبال دارد.
اماسادگی بیش ازحدشعرو نبود کارکردهای زبانی گاهی حس مونوتون بودن وخستگی را ایجاد می کردکه تعمدی می نمود.
در هر حال جناب آقاجانی بسیار خوشحال می شوم به من سری بزنین تا از نگاه و اندیشه تان استفاده کنم
ممنون
سلام رفیق.
من بعد از مدتی کم کاری و البته حواس پرتی دستی به سر و روی وبلاگم کشیدم.
سری بزن!
فکر کنم ضرر نمی کنی!
اسداللهی.
لبخند مرگ بر
اشکهای گل آلود یک الهه
مریمی که معصومیت خویش به خدا نیز نداد...
--------------------------------
با احترام دعوتید به خوانش
اندوهیاد یک شاعر
و چند شعر...
لبخند مرگ بر
اشکهای گل آلود یک الهه
مریمی که معصومیت خویش به خدا نیز نداد...
--------------------------------
با احترام دعوتید به خوانش
اندوهیاد یک شاعر
و چند شعر...
سلام شمس آقاجانی.حسب حال ماست این شعر این روزها. خواندم و منتظر می مانم کارهای بیشتر و بهتری اینجاببینم.دوستدارشما
مرسی
چقدر زبان حال ما بود
ما هم دوستانمان
دانه دانه در حال رفتنند
مرسی از لطف و خبر...
می روی و دستانت را می بری
چشم ها را، قدم ها و فنجانت را می بری
سلام بزرگوار گرامی
این تکه از شعرتان را دوست داشتماین نگاه ریز بین شاعرانه و مجازهای جزء به کل زیبا بود.
اما در بقیه شعر همه چیز زیادی واضح است و کلمه ها بیشتر از آنکه باید، خودشان هستند.
حتی بازی زبانی هم زود فاش می شود و نیاری به جستجو و عمیق شدن ندارد:
"و هم زمان با فشارهای عصبی
بر حفظ آرامش دست هایم پافشاری می کنی"
شعر قبلی را دوست تر داشتم.
با درود
درود بر جناب شمس عزیزم
این تنهایی حس اینروزهای همه ی ماست
سپاسگذارم که با دوستان خود به اشتراکش گذاشتید
بدرود و
شاعر زی...
سلام بر شمس عزیز. به دکل بیا .دعوتی
با " آقای شمس لنگرودی" به روزم.
نه سبیل هایش شبیه نیچه بود
نه ریش هایش شبیه میرزا کوچک خان
ونه نمره چشمهایش با عینک هدایت جور بود
با اینهمه مرد بود
دوست دارم بیایی و بخوانی
پیره
سلام برای شمس آقاجانی عزیز
رفیق، لینک گفت و گوی من با محمد آزرم که در سایت جن و پری منتشر شده و در آن از کتاب شما نیز یاد کرده بودم در این جا درج می کنم تا لطف کنید و این مصاحبه را بخوانید.
http://www.jenopari.com/article.aspx?id=1382
با مهر و احترام: علی حسن زاده
خداحافظ
تمام روز به من زل نزن پرنده ي کر!
بعد سه ماه آمده ام
بغض هايم را فرو خواهم خورد و چيزي نخواهم گفت
جواب هيچ نامردي و دروغي را نخواهم داد
...
فقط با دو شعر جديد از کتاب آينده ام به روزم
فقط به ياد همشهري عزيزم ساناز بهشتي
فقط با چند لينک و خبر
آرام تر و کوتاه تر از هميشه «فاطمه اختصاري» آمده است
تا بگويد:
شبيه اسلحه ي پُر، پُرم! خطرناکم!
مي فهمي؟
اگرچه تکراري ست ولي مثل هميشه:
کنار پنجره اي زير آب منتظرم...
سلام جناب آقاجاني
اميدوارم خوب باشيد
لينك برخي صفحات را خدمتتان مي فرستم
منتظر تماستان هستم
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1389-05/pdf05-02/page07.pdf
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1389-04/pdf04-12/page07.pdf
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1389-03/pdf03-29/page07.pdf
و لينكتان را هم !!!!
شما ؟
سلام شمس عزيز ...
شعرت در تعدادي از سطرها شايد به علت ناگزير بودن از "گريز از معنا گريزي" خيلي رو و لو رفته فضاهايش را ساخته بود و تصاويرش را به كار مي كشيد ...
هر جا كه از زبان آن كاركردهاي خاص حسي عاطفي خودت را به رخ مي كشي مخاطبت را تا چند سطر بعد هم تحت تاثير قرار مي دهي ...
حسن تعليل ها گاهي مي لنگيد
و تمام اينها نظر شخصي من است شمس عزيز
مي بخشي كه اينجا وبلاگ است و مجال براي بشتر شدن كم است و فراخ هم اندك
بعدي كه ببينمت حرفهايم را تكثير مي شويم
و مي بوسمت
تا بعدي كه شعر باشيم
سلام شمس عزيز.
با شعري سزارين به روزم.
فرصتي شد و حوصله اي دست داد بخوان وبه من بگو
رفتن چه کلمه و فعل دلگیریه
لذت دستکاری از من دریغ می کنی
چه زیبا نشسته بود و کامل میکرد قبل و بعدشو
سلام استاد
پنجمین نقد بر یک دقیقه ی عصر به قلم حبیب شوکتی نیا از دزفول
خبر را حتما شنیده اید ...."شاعر تمام شده" شعری از سیدمهدی موسوی با صدای شاهین نجفی....شعر و ترانه و مخصوصا "ترجمه انگلیسی" آن رادر تازه سخن ببینید و بشنوید
آره با شما موافقم و انگار چاره ای جز پذیرفتن شرایط حاضر نیست آنها هم که آمده بودند تا برگردند انگار راه برگشتشون بسته شده.
ضمنا من لینک شما رو اضافه کردم و امیدوارم همیشه پویا و پاینده بمانید مثل همیشه
سلام مهری خانم عزیز
آدرس لینک را ندادید!
برای خوانش دعوتید
سلام بر شمس عزیز
مدتی است که فقط خاطراتی با مخاطب اجباری داریم و حضورتان را متاسفانه دچار پارازیت شد.
من از دروغ متنفرم از دهانی که دندان هم دارد
که نباید طمع کند و مجبور باشم عقل عاشقی را دراورم
در صورت امکان ما را بخوانید هجوووم
سلام شمس گرامی!
گرچه در سروده ات سهم ابهام كم بود
اما صراحت اش آزار نداشت.غم ها هم
مايند!
-------
نقاب پوش مسخره ي رقص تعريف
در سنگ باوجود اصول انحصار
يادگار موسمي دستنبوي كدام چرند ماخذ را
در برهنگي گچبري مدارا
از استاد نوكر حيرت
نو آموز بلوغ اعيان شده
تا
---------
به روزم با //تیرگی صداقات خدمت//
خرسد بادی!
سلام دلنوشته بود پس لاجرم بر دل می نشیند
خواندنی بود اما خوشبختانه خواندیدنی نبود................
پیروز
سلام
خوشجال خواهم شد اگر کرم کرده سر بزنید
از اینکه وقت گذاستیو ممنونم...
با احترام لینک شدید..
پیروز.
سلام آقای آقاجانی. سرزمین سونات ها به روز هست و به خوانش شعر دعوتید.
سلام عزیز. این شعر اگرچه پر از مرگ لحظه هاست و خیلی خوب اونو شعر کردی اما از شعریت شمس همیشه. خالی ست.ممنون
سلام.
آخرین بارکه شمارودیدم توی جشنواره ی شعردانشحویی سال 79تهران بود.همیشه ازشهرشما تاجایی که سوادم اجازه لذت برده ام وازنقدونظراتتون وهنوزاکتاب شکل های ناتمامی می آموزم.خوشحال می شوم ازحضورونظرتون درپلیوار.
سلام
با توجه به نظر دوستان یک سطر از این شعر را حذف کردم. فکر می کنم الان بهتر شد!
شمس عزیز!
سلام!
این ات من آن مخاطب اجباری
از دور دست خوش گذرانی هام
ممنونم از کرشمه ی پیغامت
در نور خیز آینه خوانی هام
خرسند بادی
ارسال یک نظر