۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

دوست عزیزی می گفت آنچه تو در یک وبلاگ به دنبال آنی بسیار سخت به دست می آید. اینجا خیلی هم محل ایستادن و تامل نیست. مثلا اینکه دوستان معمولا صراحت (و همچنین جدیت و حوصله ی) لازم را در بیان نقطه نظراتشان به خرج نمی دهند و ....... . به قول زنده یاد اخوان چه و چها. از او خواستم به تشکیل این فضای تعاملی و تاملی کمک کند. خوشحالم که در همین مدت محدود، حرف های بعضی از دوستان مرا حسابی به فکر فرو برد و گاه وادار به تجدید نظر کرد. امیدوارم آنقدر خلاقیت و هوش داشته باشم تا از این همه، توان بیشتری را برای حرکت های بعدی ذخیره کنم. پرسش های زیادی در ذهنم به وجود آمده اند که امیدوارم بشود در آینده ای نزدیک با شما در میان بگذارم. فعلا این شعر را بخوانید. راستی بهار و سال خوبی باشد.


              بهار77 خورشيدي


امسال درحجم قرمز جهان كاهشي رخ داده

من رنگ دوم خود را بيشتر مي ‌بينم

و پهناي پيشاني ‌ات

كسري‌ هاي بزرگ مرا جبران مي‌ كند



تا صدايم بلند شد

اعتراض همسايه ‌ها و بعد…

من جيغ مي ‌خورم براي روزهاي مبادا

جوري بودم كه انگار روي وحشتناك چندين بار تشديد گذاشته ‌ام

يا مثل يك ماهي كه ماهيتش عوض شده

ساكن بودم و تو از من عبور مي ‌كردي

محيط اطراف مثل يك گاوِ عظيمِ افسرده پهن بود

و با تو، به نتايج عجيبي رسيديم :

بهره‌برداري از اين گاو از جهاتي ناممكن است.



در آغاز اين سال خورشيدي ـ قسم مي ‌خورم ـ

اين تو نبودي كه شقایق های پيرامونم را

شدیداً کاهش داده ای.

بارندگي خوبي داشته ‌ايم

و مي ‌داني كه انحراف درسطح كهكشان، مال اين روزها نيست

گرچه اين نتايج شرم‌آور است

نسبت به تكنولوژي عقده ‌هايم خالي‌است

اگر پيشاني ‌ات اجازه دهد

حتي به اين انحرافات حرمت مي‌ گذارم

و هر آن چه در نهايت به مسير ابروها ختم مي ‌شود

و رنگ قرمز ما را تشديد مي ‌كند


۴۲ نظر:

آذر کیانی گفت...

سلام شمس عزیز. شعر خیلی خوبی ست. از اون شعرهاست که میشه براحتی از اون عبور کرد و تمام وجوه منشور این شعر رو دید. خیلی صمیمی و نزدیکتر،اگر واژ ه ی تکنولوژی نمی آمد چون این واژه شعر را تازه نمی کندکه کمی تصنعی میکند. و پهناي پيشاني ‌ات....از ابتدا غافلگیرکننده ست و مخاطب رو سر سطر موضوع شعر می بردو در آخر هم همین سطر خیلی خوب آمده.روی رنگ قرمز تاکید ها خوبی داشتی و با شقایق ها کاملتر شد.حس دریافتی از واژه ی وحشتناک با کلمه ی تشدید خیلی ملموس تر شد و ... لذت بردم و ممنون.

شمس آقاجانی گفت...

سلام آذر عزیز
متشکرم از توجه همیشگی تان. در مورد تکنولوژی حتما فکر خواهم کرد. باز هم ممنون

Unknown گفت...

مفتخرم که اولین شنونده شعر فوق بوده ام.

با ارادت - کامران

Payam Fotouhiyehpour گفت...

سلام شمس
این مال هفتاد و هفت بود
پارسال که حجم قرمز افزایش یافت
سال نود و نه اگر زنده بودیم...

مسعود ضرغامیان گفت...

با سلام. خواندمت با مهر.فکر میکنم سطر پنجم وششم اگر نبود اتفاق خاصی برای شعر نمی افتاد.جای استعاره در شعر خالیست. خوشحال می شوم سری به من بزنید ونظر بدید.بادرود.
masoudzarghameyan.blogfa.com

شمس گفت...

سلام
استعاره؟

میترا گفت...

حس خوبی بود ، چند شب است در خواب آن را تکرار می کنم .فکر می کنم من که حافظه ام ضعیف هم هست ناخوانده به خاطر سپردم ؛ شعر شما را می گویم ، این هم از خلاصه ی پیشانی شماست

Unknown گفت...

رابطه ی رنگ ِ اول ِ خود و رنگ ِ دوم ِ خود و مخاطب درونی و محيط ، در فرآيندی اثباتی و شبه‏-‏اخباری (بدليل حضور شعريت در ساخت سطرها) درصدد نشان‏دادن مسير رسيدن به مطلوب ِ بزرگ است كه بدلايل طرح شده در پاراگراف دوم كه نتيجه‏بخش نيستند؛راوی سعی در رويت پتانسيلهای موجود در آنسويه‏ی تقابل دارد كه رنگ دوم خود را تعريف مينمايد

برزویه فرخ سیر گفت...

سلام شمس عزیز
شعر را در همان روزهای اول به روز کردن وبتان خواندم اما به دلیل از دست دادن یکی از نزدیکترین کسانم....حالا آمده ام و آماده ام برای لذت بردن:
جناب شمس آیا جهان ادبیات جهان تداعیهاست؟من فکر میکنم میتوان جهان ادبیات (منظور من از ادبیات در این متن تنها شعر است)را به 2 گروه تقسیم نمود.متنهایی که در حوزه (تداعی بیرون از متن)قادر به تعریف شدن هستند و متنهایی که در حوزه (تداعی درونی در متن)خود را تعریف میکنند.منظور من از تعریف شدن لحظه شعر شدن متن برای مخاطب یا دلیل شعر شدن متن برای مخاطب میباشد.برای مثال شعرهای سیدعلی صالحی
در حوزه تداعی (بیرونی از متن )و شعرهای رضا براهنی در حوزه تداعی(درونی در متن)میل و اراده به شعر شدن دارند.من نوع اول تداعیها را به 4 گروه تقسیم کرده ام که فعلا از بحث در ارتباط با ان می گذرم و تداعی نوع دوم را اصلا تقسیم نمی کنم زیرا در این حالت تداعیها بیشتر از انکه حالت روانشناسانه یا جامعه شناسانه داشته باشند حالت زیبایی شناسانه دارند.
این مقدمه را همینجا تمام می کنم و می روم به بهار 77 خورشیدی.

برزویه فرخ سیر گفت...

من در کل این متن را در حوزه (تداعیهای درونی )در متن می دانم.بهار 77 خورشیدی با 3 گزاره خبری اغاز می شود:
1-امسال در حجم قرمز جهان کاهشی رخ داده
2-من رنگ دوم خود را بیشتر می بینم
3-پهنای پیشانی ات کسریهای بزرگ مرا جبران میکند.
متن در ادامه دارای نشانه هاییست که گزاره های خبری 1و3 را تداعی میکندو از مجموعه این تداعیها شبکه ای به وجود
می اید که مخاطب از رمزگشایی ضلعهای این شبکه به لذت کشف شعر می رسد.این شبکه دارای یک محور تهی میباشد و این محور تهی همان گزاره خبری شماره 2(من رنگ دوم خود را بیشتر میبینم)می باشد.در واقع همان طور که گفتم ما تنها شاهد حضور تداعیهای گراره های خبری1 و 3 در متن هستیم و از کزاره2 خبری نیست.این غیاب در کنار ان شبکه تداعیها ، شعر را به سمت جلو حرکت می دهد.
این شبکه از نام شعر آغاز می شود.
بهار77،سال1377 ،سال ببر می باشد و در ادامه : حجم قرمز،پهنا پیشانی،کسریهای بزرگ،اعتراض همسایه،روز مبادا،ماهی،گاو عظیم افسرده،شقایقهای پیرامون،بارندکی،انحراف در سطح کهکشان،تکنولوژی،عقده،مسیر ابروها
و تشدید رنگ قرمز.
شبکه ساخته شده از نشانه های ذکر شده در کنار غیاب رنگ دوم راوی،ساختار شعر را می سازد.
اما این متن ظاهرا قصد دارد در حوزه
تداعیهای(بیرونی از متن)نیز دست به تجربه بزند.نام متن یا همان سال ببر و یا سطرهایی نظیر (اعتراظ همسایه ها و بعد)
، (این تو نبودی که شقایقهای پیرامونم را کاهش دادی)و(بارندگی خوبی داشته ایم) سطرهایی هستند که مولف در انها
نوع اول تداعیها را نشانه گرفته است.
انچه الان من میخواهم به آن فکر کنم
چگونگی ترکیب این 2 نوع تداعی در این متن میباشد. ترکیبی که شاید باعث افزایش قدرت یکدیگر شود و یا باعث
تولید تداعی مرده گردند.فعلا می خواهم
فقط فکر کنم.
ممنونم

Unknown گفت...

سلام شمس ِ آقاجانی ِ گرامی و عزيز ... خوشحاليم كه سری به ما زدين...خوشحال‏تريم كه هميشه ميشه اينطوری شعر ِ شما و رفقا رو بخونيم...راستی نميدونم كه يادتون هست يا نه ؛ ما يه بار توو جلسه‏ی شعر خانوم هومان‏فر با هم كوتاه گپ زديم...بگذريم. منتظر شعرهای بعدی تون هستيم

شمس گفت...

سلام نژندعزیز. خیلی خوشحالم همدیگر را اینجامی بینیم.به امید دیدارهای همیشه
و اما برزویه عزیز. چقدر دقیق و از روی مسئولیت حرف می زنید. حرکت تداعی شناختی در شعر ذهن مرا هم مدتهای مدید مشغول کرده به طوریکه بخش اعظم کتاب آماده چاپم را به خود اختصاص داده است. در این فرصت فقط این نکته رادر خصوص صحبت های شما اضافه کنم که تداعی های زبانی(کلامی) نقش مهمی (هستی شناختی) را در حرکت شعری ایفا می کنند که احتمالا در تلقی شما تداعی درونی به حساب می آیند و چه خوب تشخیص داده اید که قابل تقسیم شدن نیستند. مثل همان تشدید و ماهی و ماهیت و... شعر و اصولا ادبیات را نمی توان از تداعی های بیرونی خالی کرد حداقل به دلیل ناخوداگاه نویسنده و خواننده، مهم ترکیب و نقش متقابل آنها با خود و در کل شعر است و این که چگونه مرزهای خودآگاهی و ناخودآگاهی را از یکدیگر تفکیک ناپذیر می کنند و...
برای من هم چون شما، ترکیب این دو در این شعر و مواردی نظیر هم افزایی آنها مبهم است و احیانا نتوانسته ام از پس مشکلات احتمالی برآیم. به هر حال ممنون

اميرنعمتي گفت...

سلام شمس عزيز. با نفد و نظري كه دوستان و سروران ارائه نمودند( بخصوص جناب فرخ سير) من به تماشا نشسته ام و سروده ات را بارها خواندم.رمز گشايي از واژه هاي شما فرصت يك كارگاه را ميطلبد.
شروع شعر با ضرباهنگي مناسب كه تا پايان حفظ مي شود. من عاطفه و حسي كه در ابتداي و انتهاي شعر كه به نظر من كاملن هوشمندانه بوده است را پسنديدم.
امسال درحجم قرمز جهان كاهشي رخ داده

من رنگ دوم خود را بيشتر مي ‌بينم

و پهناي پيشاني ‌ات

كسري‌ هاي بزرگ مرا جبران مي‌ كند
..........
اگر پيشاني ‌ات اجازه دهد

حتي به اين انحرافات حرمت مي‌ گذارم

و هر آن چه در نهايت به مسير ابروها ختم مي ‌شود

و رنگ قرمز ما را تشديد مي ‌كند

...
تداعي هاي دروني و بيروني شعر هم به درستي ذكر شده است كه اين بحث را پر بارتر كرده است و قابل بسط...
سپاس

شمس گفت...

یادم رفت از آقای برزویه بپرسم چه اتفاقی برایشان افتاده بود. امیدوارم تسلیت ما را بپذیرند که گفته اند:ای کاش که جای آرمیدن بودی
امیرجان از شما هم متشکرم.

برزویه فرخ سیر گفت...

متشکرم شمس عزیز
امیدوارم که این بحث ها به صورت مستمر ادامه پیدا کرده و حالت کارگاهی به خود بگیرد و امیدوارترم که شما در این وبلاگ یا با راه اندازی وب دیگری که به صورت مستقل تنها به بحث پیرامون ادبیات بپردازد،این زحمت را کشیده و با طرح کردن عنوانهایی،
صداها را بشنویم.

ای کاش که جای ارمیدن بودی

مسعود ضرغامیان گفت...

با سلام به شمس عزیز.ممنون که سر زدی اما مایل بودم نظرت رو در مورد کار بشنوم.منتظرت هستم.جاوید شاد

فرهاد کری گفت...

سلام

قدم هایتان را در سطر هشتم پیاده روی کنید!

اروس گفت...

شمس عزیز سلام اگربی رنگی بلاهت نباشدمابی رنگ بی رنگیم. با تن تغرل نهم به روزم. باعرض پوزش هنوزم عریانم

اروس گفت...

شمس عزیز سلام اگربی رنگی بلاهت نباشدمابی رنگ بی رنگیم. با تن تغرل نهم به روزم. باعرض پوزش هنوزم عریانم

احسان مهدیان گفت...

سلام بر سمش عزیز


شنیدم فروغ جایی در همین گوشه چال شد
من که با پوست شب کاری ندارم
فقط عادت دارم وقتی شعر می نویسم تنم می خارد
وباران که یکریز می بارد
لطفا چشمانت را باز نکن ، یعنی که مرده ای شاعر!


بااحترام هجووووووووووووووووم

احسان مهدیان گفت...

سلام بر سمش عزیز


شنیدم فروغ جایی در همین گوشه چال شد
من که با پوست شب کاری ندارم
فقط عادت دارم وقتی شعر می نویسم تنم می خارد
وباران که یکریز می بارد
لطفا چشمانت را باز نکن ، یعنی که مرده ای شاعر!


بااحترام هجووووووووووووووووم

اروس گفت...

شمس جان خیلی چاکریم

احسان مرداسی گفت...

سلام جناب آقاجانی عزیز
به روزم و منتظر نقد ارزشمندتان
قدمتان بر چشم


سبز باشید

احسان مرداسی گفت...

سلام جناب آقاجانی عزیز
به روزم و منتظر نقد ارزشمندتان
قدمتان بر چشم


سبز باشید

سید مهدی موسوی گفت...

سلام
ممنونم از لطف بسیارتان
شرمنده کردید
و با احترام فراوان
لینکتان جبران شد
به امید دیدارتان در نمایشگاه...

احسان مرداسی گفت...

با افتخار لینکتان می کنم بزرگوار
امیدوارم از تجاربتان استفاده کنم



یا حق

ناشناس گفت...

درود بر جناب شمس آقاجاني
من از دوستان دوست شما آقاي عباس محمودي هستم و از طريق ايشان با شما آشنا شدم.كتاب شكلهاي ناتمامي را هم كه به او هديه داديد خواندم و در تكميل طلا در مس و خطاب به پروانه ها از ‌آن بهره ي فراوان جستم.
پيدا كردنتان در اين وبلاگ اتفاق خجسته اي بود
شما را به پيوند هايم افزودم.خوشحال مي شوم شما نيز چنين كنيد.bermoodaa.blogfa.com
بيشتر خدمت خواهم رسيد.

کبوتر ارشدی گفت...

سلام و سال نو مبارک
از زیر ساخت روایی این شعر خوشمم آمد فکر می کنم ذهن بسیار انتزاعی شمس آقاجانی به این روایت گری البته از نوع خودش نیاز دارد تا بروز عاطفه شعرش را البته از جنس خودش بیشتر نشان دهد.
ممنون به امید دیدار

سردار شمس آوري گفت...

صبحت بخير كلمه ي شرقي ...

سلام

وبلاگ كابوس هاي شيطان در بهشت با :

خبرهايي از نمايشگاه كتاب امسال

خبر جلسه ي نقد كتاب سكسكه هاي يك مست

شوق يك خيز بلند براي غزل پست مدرني ها

غزلي سبز براي آنها كه مرگشان سرخ بوده

كلي حاشيه از حاشيه ها

يك غزل پست مدرن قديمي

و شعري سپيد براي آنهايي كه اصرار داشتند سپيدهايم را در وبلاگ ببينند

به روز است و ...

منتظرم .

مسعود ضرغامیان گفت...

سلام به شمس عزیز.بیا ومرا بخوان با یک کار تازه.جاوید شاد

مسعودضرغامیان گفت...

سلام شمس عزیز.خوبه که نظرت رو درمورد کارهام می شنوم.با کمال میل لینک شدی.
سالم بمان وشاد

ناشناس گفت...

سلام اقای اقاجانی.من همیشه به وبلاگتون سری می رنم تا لذت ببرم از کاراتون.اما انگار این روزها وقت کافی ندارید.به هر حال ما منتظرتون هستیم.هر جا که هستید پیروز و دلشاد باشید.خدا نگهدار.

شمس گفت...

با تشکر و پوزش از ناشناس و همه دوستان عزیز
من متاسفانه گرفتار یک کار عجیب و غریب شدم که امیدوارم به زودی فراغت بیشتری پیدا کنم. دلم لک زده برای تازه کردن این وبلاگ. امیدوارم به زودی

سپهر گفت...

امسال درحجم قرمز جهان كاهشي رخ داده
من رنگ دوم خود را بيشتر مي ‌بينم
و پهناي پيشاني ‌ات
كسري‌ هاي بزرگ مرا جبران مي‌ كند

سطرهاي بسيار زيبايي هستند.

سلام
پشت به پنجره / زني نشسته/ سكوت مي بافد....
شما را دعوت مي كنم به سرزمين سونات ها.
منتظرم
با سپاس

فرهادکریمی گفت...

منتشر شد: یک دقیقه ی عصر

لطفن آدرس خود را کامنت خصوصی کنید تا کتاب برایتان ارسال شود ضمنن به تعداد دوستان شاعری که شما در شهرتان می شناسید می توانید کتاب درخواست دهید تا هدیه ای باشد از طرف من برای دوستان نادیده ام

امیرحسین ضیائیان مفید گفت...

سلام به شما دوست عزیز و شاعر....
و همراه همیشگی
از شما دعوت میکنم...
با ترانه ای قدیمی به روزم......
و مثل همیشه منتظر نظر و راهنمایی شما هستم...
با ترانه ای به عنوان ( مامان بابای من کیه؟؟!!!)
بی صبرانه منتظر نگاه ارزشمندتون هستم
[گل]

امیرحسین ضیائیان مفید گفت...

سلام به شما دوست عزیز و شاعر....
و همراه همیشگی
از شما دعوت میکنم...
با ترانه ای قدیمی به روزم......
و مثل همیشه منتظر نظر و راهنمایی شما هستم...
با ترانه ای به عنوان ( مامان بابای من کیه؟؟!!!)
بی صبرانه منتظر نگاه ارزشمندتون هستم
[گل]

امیرحسین ضیائیان مفید گفت...

سلام به شما دوست عزیز و شاعر....
و همراه همیشگی
از شما دعوت میکنم...
با ترانه ای قدیمی به روزم......
و مثل همیشه منتظر نظر و راهنمایی شما هستم...
با ترانه ای به عنوان ( مامان بابای من کیه؟؟!!!)
بی صبرانه منتظر نگاه ارزشمندتون هستم
[گل]

امیرحسین ضیائیان مفید گفت...

سلام به شما دوست عزیز و شاعر....
و همراه همیشگی
از شما دعوت میکنم...
با ترانه ای قدیمی به روزم......
و مثل همیشه منتظر نظر و راهنمایی شما هستم...
با ترانه ای به عنوان ( مامان بابای من کیه؟؟!!!)
بی صبرانه منتظر نگاه ارزشمندتون هستم
[گل]

مسعود ضرغامیان گفت...

سلام شمس عزیز.بفرمایید شعر با چند کار کوتاه به روزم.

محمدقائدي گفت...

سلام دوست
با مرثيه اي براي كتاب
يادي از رفتگان عرصه ي هنر و ادب...
نوشتاري كوتاه راجع به نسبي بودن و...
يك شعر
به روزم و چشم به راه

داريوش احمدي گفت...

درود بر جناب شمس عزيزم
ممنون كه كوچكترها را فراموش نمي كنيد
مشتاقانه شنيدن شعر جديدتان را انتظار مي كشم
و خوشحال مي شوم طبق فرموده ي خودتان در بالاي اين شعر بتوانم نظري عرض كنم.هرچند هرچه آموخته ام از خود شما و جناب دكتر بوده است.
قلمتان جاري
برقرار باشيد

داريوش احمدي