نقد دوست عزیز نادیده ام آقای سعید نصار یوسفی بر مخاطب اجباری را می توانید اینجا بخوانید:
http://tartezak2.blogfa.com/ سلام،
باز هم عازم سفری کاری به خارج از کشور هستم. پس این شعر را اینجا می گذارم تا آنجاها هم با شما باشم. و از شما بشنوم.
اشتباه زیبا
دست و دل از مار می لرزد
بالای سینه ام کمی
شانه ها همه اش
این سیاهی چه دارد مگر؟
که سخت می کند شب های زیادی را
این چشم ها که برق از درون سیاهی می زند
نگاهی* می زند کمانی می زند
بالای سینه اش، شانه ها چشم ها همه اش
چه دارد مگر!
□
ما مگر کجا بودیم! کجا بودیم؟
همه اش خواستیم انسان درستی باشیم!
دست و دل از مار می لرزد
لب ها، سینه ها، شانه ها همه اش
مگر تو بیایی
به این اندام تلف شده
مگر تو بیایی
به یک اشتباه زیبا (که سهم ماست)
به این حق ادا نشده
مگر تو بمانی
تو بمانی
تیر 89
.......................................
* نگاهی، کمانی: بر وزن شفاهی